تا الان کلاسمون هرچی قرار و تفریح مختلط میزارن منو و صنم یجوری زیرشون در رفتیم :|
مثلا ی ماه از ترم یک نگدشته بود !
. گفتن فلان شب همه بچه های کلاس پاشیم بریم رستوران
, الان که نزدیک عیده تو تلگرام هر شب پیشنهاد میدن
دخترای اتاقمون هم متوجه شدن جوری که هر دفعه بهمون تیکه میندازن . من ی بهونه ای میارم میگم که چرا نمیام اما صنم راست و مستقیم بهشون میگه چرا نمیاد مثلا بار قبل تو اتاق بحث شد مهدیه و فاطمه ب گفتن مگه پسرا میخوان بخورنت چیکارت دارن
صنمم داد میزد اره شما راست میگین پاشین برین بیرون . مهدیه میخواست حرف بزنه صنم داد زد گفتم برو بیرون
حالا دیروز عصر تو اتاق مطالعه بودم صدای اتاقمون میومد . ترم بالاییا گفتن این اتاق شماست ؟
گفتم اره :|
رفتم تو اتاق که بهشون بگم یواش تر . تا باز همون بحث قبلی :|
پ.ن: ی بار صنم بهم گفت چون با من دوستی نمیری ؟
گفتم نه . کلا دوست ندارم . اگه برم اونقدر تلخ میشم که با ی من عسلم نمیشه خوردم:|:))) گفت که آنی من کاری بهت ندارم, چون من خودم فکر میکنم ارزش نداره
میدونستی اونی که تجربه اش بیشتره , زخمای بیشتری روی تن و روحش داره ؟!
تو ,ی ,اتاق ,صنم ,گفتن ,اره ,تو اتاق ,اتاق شماست ,شماست ؟گفتم ,؟گفتم اره ,اره |رفتم
درباره این سایت