محل تبلیغات شما
تو راه کافی شاپ دو تا پسر پشت سرمون میومدن .مریم داشت برا سرپرست  میگفت که خونه جدیدشون طبقه دومه . ی لحظه بی حرف هر دو شون رو نگه داشتم سرپرست گفت چیه ؟ من مزاحمم ؟!

 

گفتم نه میخوام این دوتا که پشت سرمونن رد بشن

سرپرست گفت اینااااااا اینقدر مظلومن :D (همون دو تا پسر منظورش بود )

وقتی رفتیم کافی شاپ ی قسمت دنجش نشستیم . دیدم میز بغلی مون ی پسر تین ایجری تو تاریکی  نشسته . بهش میومد 13 سالش باشه

خیلی پیشم جالب بود ما که وارد شدیم تعدادمون یکم زیاد بود اما این پسر اصلا سرش رو بالا نیاورد ما رو نگاه کنه . خیلی اروم سرش توو گوشیش بود

خانم مدیری که همراهمون بود گفت . این پسری که بغل نشسته بهش میخوره شکست عشقی خورده باشه :|:D

فائزه با خنده گفت  15 سالش هم نیست :))))) . شاید همین جوری نشسته:)

 

میدونستی اونی که تجربه اش بیشتره , زخمای بیشتری روی تن و روحش داره ؟!

دیگه باید قید همه چیز رو بزنم :)

من این همه خوشبختی ..:)

نشسته ,رو ,ی ,سرش ,سالش ,؟ ,دو تا ,کافی شاپ ,تا پسر ,نشسته بهش ,رو بالا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها